معرفی وبلاگ های فیلم و سریال و اخبار فیلم

ARQ (2016)

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ب.ظ

ممکن است Groundhog Day مانند یک کمدی به نظر برسد - اتفاقی که با بهترین عملکرد شغلی بیل موری ، فروشنده بیمه آزار دهنده ند ریرسون و استفاده جالب از "من تو رو دیدم ، عزیزم" - اما این در واقع یک فیلم ترسناک است. به طور جدی: یک مرد چنان شخصیتی زننده است که جهان به طور خودجوش توطئه می کند تا با چسباندن او به یک حلقه زمانی که از آن نمی تواند فرار کند ، او را شکل دهد. این یک کابوس زنده است - déjà vu اما روانی ویرانگر. ARQ روز Groundhog را برای آنچه که هست - ترسناک تر - می گیرد و با آن اداره می شود. ستاره های رابی آمل به عنوان یک مهندس مسئول فن آوری در حال تغییر جهان (یک ماشین حرکتی ثابت و دائمی) ، فقط خود را می بیند که با یک حمله به خانه که توسط آدمهای بد که به دنبال این "ARQ" هستند ، دست و پنجه نرم کند. اما این مشکل با اختراعاتی است که قوانین فضا و زمان را نقض می کند: آنها فضا و زمان را به هم می زنند. شخصیت اصلی ما در یک حلقه زمانی گیر می افتد و او را مجبور می کند اوضاع وحشتناک خود را بارها و بارها تجربه کند ، و فقط آن را تکان می دهد تا زمانی که بتواند راهی برای یافتن پیدا کند.

انقراض (2018)
مایکل پیا

فیلم های تهاجمی بیگانه از جمله پرمخاطب ترین و رضایت بخش ترین ژانرهای داستانهای علمی تخیلی هستند. مطمئناً ، آنها قابل پیش بینی هستند - انسانها همیشه با موفقیت از زمین در برابر شرارت بین سیاره ای دفاع می کنند - اما بعد از اینکه مخاطبان با یک بوفه حسی از انفجارها و دعواها جشن می گیرند ، به پایان خوشحال و امیدوار کننده می رسند. بعلاوه ، هر وقت هالیوود صدای جدیدی را فریب دهد ، معمولاً پیچ و تاب یا زاویه جدیدی وجود دارد: روز استقلال با Arrival متفاوت است که با انقراض بسیار متفاوت است. مایکل پینا که به دلیل کار کمدی در فیلم های مورچه ها مشهور است ، در این فیلم جدی کشنده - تأکید بر کشنده ها - بازی می کند. او نقش پیتر ، مهندس و فیلسوفی را که بسیار نگران کمبود هویت بشر در یک منظر آینده نگر و غیر انسانی است ، نگران می کند ، وقتی شروع به رویای یک طلسم قاتل بیگانه کرد ، اوضاع را بدتر کرد. حدس بزن چی شده؟ چشم اندازها دقیق بودند و نگرانی های وی درباره آینده بشریت توجیه می شد ... فقط به روشی که او (یا مخاطب) هرگز نمی توانست پیش بینی کند.

iBoy (2017)
بیل میلر

زندگی در یک بخش مخصوصاً گنگ و پر از جنایت در لندن برای تام (بیل میلنر) ، نوجوانی خجالتی و بی دست و پا است که فقط می خواهد به دنبال کارش باشد و شاید با دوستانش لوسی (مزی ویلیامز) اوضاع را به سطح بعدی برساند. . وقتی او به خانه خود می رود تا با هم درس بخواند ، از اوباش (هویت آنها پنهان شده توسط ماسک) استقبال می شود که تازه به طرز وحشیانه ای به لوسی و برادرش حمله کرده اند. تام فرار می کند و سعی می کند با پلیس تماس بگیرد ، فقط برای این که اراذل و اوباش او را در سر شلیک کنند و او را برای مرده رها کنند. خبر خوب: او زنده ماند! خبر بد: او دو روز پس از حمله بیدار شد و بیت هایی از تلفن خود را که در داخل نوک تیز به شدت آسیب دیده بود در داخل گیر کرد. خبر خوب دیگر: مانند نوعی سیلیکون دره Spider-Man ، فن آوری پیشرفته محاسبات در تلفن با مغز تام ادغام می شود تا به او ابرقدرت هایی اعم از امکان تجسم انتقال دیجیتال و شنیدن تماس های تلفنی را بدهد. یا شاید پسر ما (یا iBoy ، کمتر) کمتر شبیه مرد عنکبوتی باشد و بیشتر شبیه RoboCop است ، زیرا او از مهارت های تازه کار خود برای ردیابی افراد بد که تقریباً لوسی را کشته اند استفاده می کند.

بازی جرالد (2017)
کارلا گوگینو و بروس گرین وود

بر اساس رمان استفان کینگ از اوایل دهه 90 ، بازی جرالد مانند آن دسته از "تریلرهای وابسته به عشق شهوانی" بی شماری شروع می شود که تلویزیون کابلی اواخر شب در آن دوران جمع شده بود: زوج متاهل جرالد (بروس گرین وود) و جسی (کارلا گوژینو) برای یک سریال می روند. آخر هفته سکسی در یک کابین در جنگل. اما هیچ چیز خوب تقریباً برای هر کسی در یک داستان استیفن کینگ یا یک کابین در جنگل در یک فیلم ترسناک اتفاق نمی افتد. آنها در برخی از بازی های خواب به طور فزاینده ای مشغول خوابیدن هستند که شامل دستبند ، ویاگرا و خیال تاریک جرالد است. بازی ها تقریباً به پایان می رسد که جرالد در اثر حمله قلبی درگذشت در حالی که جسی در رختخواب است. با امید بسیار کمی برای فرار یا نجات ، ذهن جسی دوباره حمله می کند تا به او حمله کند و توهم های بیشماری را احساس می کند که احساس واقعی بودن می کنند ... به خصوص خاطرات وحشتناک که واقعی هستند. فیلم های بسیار کمی در یک اتاق اتفاق می افتد و بازی جرالد کم و بیش اتفاق می افتد ، وحشت را بسیار شدیدتر و قابل لمس تر می کند و باعث می شود ارتباطات صمیمی و احساسی بسیار قدرتمند با جسی با وقوع وقایع فیلم ایجاد کند.

ویلمن (2017)
فرانک گریلو

چه خواهد شد اگر Baby Driver یک کمدی اکشن صداپیشه نبود و در عوض یک هیجان مشکوک غیرقابل پیش بینی و پیچیده بود که در مورد راننده فراری که بدترین روز کار خود را داشت ، ترسیم شده بود؟ این ورود به سیستم برای ویلمن است ، که همچنین احساس می کند بزرگترین فیلم جیسون استاتهام که جیسون استاتهام هرگز ساخته نشده است. Frank Grillo (Zero Dark Thirty) یک ویلچر بدون نام ، معمولاً غیرقابل انکار را در یک طرح دزدی بانکی ، دقیقاً از زندان و بدهی به یک خانواده جنایی بوستون به تصویر می کشد. هر کاری که می تواند انجام شود اشتباه است ، اما همه چیز خنده دار نیست - آنقدر استرس زا است که سوار یک ماشین گریز برای سرقت می شویم ، و حتی وقتی او توسط گروه دیگری از جنایتکاران اسرارآمیز کار می کند ، عصبی تر می شود. بخش اعظمممکن است Groundhog Day مانند یک کمدی به نظر برسد - اتفاقی که با بهترین عملکرد شغلی بیل موری ، فروشنده بیمه آزار دهنده ند ریرسون و استفاده جالب از "من تو رو دیدم ، عزیزم" - اما این در واقع یک فیلم ترسناک است. به طور جدی: یک مرد چنان شخصیتی زننده است که جهان به طور خودجوش توطئه می کند تا با چسباندن او به یک حلقه زمانی که از آن نمی تواند فرار کند ، او را شکل دهد. این یک کابوس زنده است - déjà vu اما روانی ویرانگر. ARQ روز Groundhog را برای آنچه که هست - ترسناک تر - می گیرد و با آن اداره می شود. ستاره های رابی آمل به عنوان یک مهندس مسئول فن آوری در حال تغییر جهان (یک ماشین حرکتی ثابت و دائمی) ، فقط خود را می بیند که با یک حمله به خانه که توسط آدمهای بد که به دنبال این "ARQ" هستند ، دست و پنجه نرم کند. اما این مشکل با اختراعاتی است که قوانین فضا و زمان را نقض می کند: آنها فضا و زمان را به هم می زنند. شخصیت اصلی ما در یک حلقه زمانی گیر می افتد و او را مجبور می کند اوضاع وحشتناک خود را بارها و بارها تجربه کند ، و فقط آن را تکان می دهد تا زمانی که بتواند راهی برای یافتن پیدا کند. انقراض (2018) مایکل پیا فیلم های تهاجمی بیگانه از جمله پرمخاطب ترین و رضایت بخش ترین ژانرهای داستانهای علمی تخیلی هستند. مطمئناً ، آنها قابل پیش بینی هستند - انسانها همیشه با موفقیت از زمین در برابر شرارت بین سیاره ای دفاع می کنند - اما بعد از اینکه مخاطبان با یک بوفه حسی از انفجارها و دعواها جشن می گیرند ، به پایان خوشحال و امیدوار کننده می رسند. بعلاوه ، هر وقت هالیوود صدای جدیدی را فریب دهد ، معمولاً پیچ و تاب یا زاویه جدیدی وجود دارد: روز استقلال با Arrival متفاوت است که با انقراض بسیار متفاوت است. مایکل پینا که به دلیل کار کمدی در فیلم های مورچه ها مشهور است ، در این فیلم جدی کشنده - تأکید بر کشنده ها - بازی می کند. او نقش پیتر ، مهندس و فیلسوفی را که بسیار نگران کمبود هویت بشر در یک منظر آینده نگر و غیر انسانی است ، نگران می کند ، وقتی شروع به رویای یک طلسم قاتل بیگانه کرد ، اوضاع را بدتر کرد. حدس بزن چی شده؟ چشم اندازها دقیق بودند و نگرانی های وی درباره آینده بشریت توجیه می شد ... فقط به روشی که او (یا مخاطب) هرگز نمی توانست پیش بینی کند. iBoy (2017) بیل میلر زندگی در یک بخش مخصوصاً گنگ و پر از جنایت در لندن برای تام (بیل میلنر) ، نوجوانی خجالتی و بی دست و پا است که فقط می خواهد به دنبال کارش باشد و شاید با دوستانش لوسی (مزی ویلیامز) اوضاع را به سطح بعدی برساند. . وقتی او به خانه خود می رود تا با هم درس بخواند ، از اوباش (هویت آنها پنهان شده توسط ماسک) استقبال می شود که تازه به طرز وحشیانه ای به لوسی و برادرش حمله کرده اند. تام فرار می کند و سعی می کند با پلیس تماس بگیرد ، فقط برای این که اراذل و اوباش او را در سر شلیک کنند و او را برای مرده رها کنند. خبر خوب: او زنده ماند! خبر بد: او دو روز پس از حمله بیدار شد و بیت هایی از تلفن خود را که در داخل نوک تیز به شدت آسیب دیده بود در داخل گیر کرد. خبر خوب دیگر: مانند نوعی سیلیکون دره Spider-Man ، فن آوری پیشرفته محاسبات در تلفن با مغز تام ادغام می شود تا به او ابرقدرت هایی اعم از امکان تجسم انتقال دیجیتال و شنیدن تماس های تلفنی را بدهد. یا شاید پسر ما (یا iBoy ، کمتر) کمتر شبیه مرد عنکبوتی باشد و بیشتر شبیه RoboCop است ، زیرا او از مهارت های تازه کار خود برای ردیابی افراد بد که تقریباً لوسی را کشته اند استفاده می کند. بازی جرالد (2017) کارلا گوگینو و بروس گرین وود بر اساس رمان استفان کینگ از اوایل دهه 90 ، بازی جرالد مانند آن دسته از "تریلرهای وابسته به عشق شهوانی" بی شماری شروع می شود که تلویزیون کابلی اواخر شب در آن دوران جمع شده بود: زوج متاهل جرالد (بروس گرین وود) و جسی (کارلا گوژینو) برای یک سریال می روند. آخر هفته سکسی در یک کابین در جنگل. اما هیچ چیز خوب تقریباً برای هر کسی در یک داستان استیفن کینگ یا یک کابین در جنگل در یک فیلم ترسناک اتفاق نمی افتد. آنها در برخی از بازی های خواب به طور فزاینده ای مشغول خوابیدن هستند که شامل دستبند ، ویاگرا و خیال تاریک جرالد است. بازی ها تقریباً به پایان می رسد که جرالد در اثر حمله قلبی درگذشت در حالی که جسی در رختخواب است. با امید بسیار کمی برای فرار یا نجات ، ذهن جسی دوباره حمله می کند تا به او حمله کند و توهم های بیشماری را احساس می کند که احساس واقعی بودن می کنند ... به خصوص خاطرات وحشتناک که واقعی هستند. فیلم های بسیار کمی در یک اتاق اتفاق می افتد و بازی جرالد کم و بیش اتفاق می افتد ، وحشت را بسیار شدیدتر و قابل لمس تر می کند و باعث می شود ارتباطات صمیمی و احساسی بسیار قدرتمند با جسی با وقوع وقایع فیلم ایجاد کند. ویلمن (2017) فرانک گریلو چه خواهد شد اگر Baby Driver یک کمدی اکشن صداپیشه نبود و در عوض یک هیجان مشکوک غیرقابل پیش بینی و پیچیده بود که در مورد راننده فراری که بدترین روز کار خود را داشت ، ترسیم شده بود؟ این ورود به سیستم برای ویلمن است ، که همچنین احساس می کند بزرگترین فیلم جیسون استاتهام که جیسون استاتهام هرگز ساخته نشده است. Frank Grillo (Zero Dark Thirty) یک ویلچر بدون نام ، معمولاً غیرقابل انکار را در یک طرح دزدی بانکی ، دقیقاً از زندان و بدهی به یک خانواده جنایی بوستون به تصویر می کشد. هر کاری که می تواند انجام شود اشتباه است ، اما همه چیز خنده دار نیست - آنقدر استرس زا است که سوار یک ماشین گریز برای سرقت می شویم ، و حتی وقتی او توسط گروه دیگری از جنایتکاران اسرارآمیز کار می کند ، عصبی تر می شود. بخش اعظم...

برای محافظت از پدر آلوده به ویروس زامبی خود از انسانها برای کشتن همه زامبی ها. در نهایت ، کارگو فیلمی است در مورد اراده نه تنها زنده ماندن ، بلکه برای محافظت از عزیزان ... هر چه که باشد.

  • mohammad nobari